- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت فرزند حضرت زینب سلام الله علیها
عشق زینب با برادر جلوه ای دیگر گرفت عشق بازی را به رسم عاشقی از سر گرفت در مدار حق پرستی کو یکی زینب شناس در مقـام بندگی احراز از کــوثــر گرفت سکۀ عشق و محبت را به نام خـویش زد زانکه از مریــم مقـام قرب، بالاتر گرفت چــادرش نـور حجاب نه فـلک تامین کند کی تواند دست دشمن از سرش معجر گرفت حجر اسماعیل را در کـربلا احـداث کرد او که با قربانیانش سبقت از هاجر گرفت گیسوی نوبــاوگــان را شانه با لبخـند زد وقت رزم کودکان امداد از حیــدر گرفت تا نکاهد گوهــر صبــرش به میدان عمل در حرم دست توسل سوی پیغمبر گرفت با شجاعت، با شهامت، با وقار آمد به پیش گرد غربت را به کلی از رخ دلبر گرفت مادری را کرد ثابت، خواهری را داد اوج سر، فرو افکند و باران از نگاه تر گرفت یاد ابــراهیم داد اینگــونه قــربــانی دهند امتحان داد اول و راه حــرم آخر گرفت تا به مرگ کودکانش مطمئن گردد ز رزم مادر رزمندگان در خیمه ای سنگر گرفت عون از شهد شهادت ناگهان سیـراب شد با همان بال و پر خونین، به جنت پرگرفت چون در آن میدان محمد شد حماسه آفرین نعــرۀ تکـبیــر عبـاس دلاور ســر گـرفت بار دیگر حمله ای با رمز یا زینب نمـود ساعتی نگذشت، در خون، ذکر یا مادر گرفت لاله و آلاله پرپــر، پیش چشــم بــاغبــان سوی گلزار شهیدان هر دو را در برگرفت بــاز هم زیـنـب نیــامد دیدن این کشته ها پیش گهواره زبانی با علی اصغـر گرفت تا حسیــنم را نبینم در حــرم خجــلت زده خویش را گم میکنم، شاید ره دیگر گرفت
: امتیاز
|
زبانحال فرزند حضرت زینب سلام الله علیها
الا اى آسمــان عشق بنگر اخـتـر خود را بلا گردان اصغر كن دو طفل خواهر خود را بیا و بر مگردان این كفن پوشان زینب را كه نزد فـاطمه بالا بگیرد او سر خود را توهر جا رفتى و زینب كنارت بود و ما بودیم به دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را بدان غیرت ز حیدر، رزم از عباس تو داریم نظر كن رزم شاگردان میر لشگر خود را زنسل جعفریم و دستِ بسته روزى ما نیست بده اذنى كه نگشائیم این بال و پر خود را وفاى مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد تو هرگز نشنوى آه و فغان خواهر خود را تو میدانى كه سیلى خوردن مادر چه بد دردى است چسان ما بنگریم آزرده روى مادر خود را؟
: امتیاز
|
شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر
مــادر نـشـستـه، سـیـر تماشـایـشـان کـنـد هـنگـام رفـتـن است، مهـیّـایشان کـنـد عـون است یا محـمّــد؟ فـرقــی نمیکـنـد دراشـکهای بـدرقــه، پـیـدایـشـان کـند این سهم زینب است،دو توفان،دو گردباد لب تـشنـهانـد، راهی دریــایـشـان کـنـد اویک زن است وعاطفه دارد،عجیب نیست سیـراب بـوسـه، قامت رعـنـایشان کند آنها پـُر از حـرارت «لبّــیـک» گـفـتنـند باید سـفـر به خـلـوت شـیــدایـشان کند آرام، ســرمـه مـیکـشـد و شـانـه میزنـد تـا در کـمـند عـشـق، فـریبایشـان کـنـد
: امتیاز
|
عون و محمد بن عبدالله
الهی کن نظر بر حال زینب خـزان شد گلشن آمال زینب برای دین حق عون و محمد به میدان می رود اطفال زینب دل ما شد هوائی شده وقت جدائی رسد آوای زهرا بیا مادر کجائی برای لاله هایت کن دعائی ********************** فتـاده بر دل زینب شـراره بریـزد از دو چشمانش ستاره نظاره میکند با قلب پرخون که جسم پاکشان شد پاره پاره نـوا آمد زمیـدان بیا دائی حسین جان بگیـر این گاه آخـر سـر ما را به دامـان شدیم آخر فدای دین و قرآن ******************** دوباره سینه ها ماتم سرا شد دوباره خیمه ها غرق عزا شد کنـار پیکر عـون و محمد دوبـاره محشر کبری بپا شد یکی در دست سقا یکی در دست مولا یکی آغوش حیدر یکی آغوش زهرا کند این صحنه را زینب تماشا *********************** برادر جـان فدای گـریه هایت حسین گریه نکن زینب فدایت اگرچه لاله هایم غرقه خون شد فـدای تـار موی بچه هایت شوم قربان سـرت را علـی اکـبـرت را بیـا خـواهر ببوسد گـلوی اطـهرت را مبر با خـود دگر انگـشترت را
: امتیاز
|
شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب
قــامت کمان کند که دو تا تیـر آخـرش یک دم سپـر شــونــد بـرای بــرادرش خون عقاب، درجگر شیرشان پُر است از نسل جعفرند و علی، این دو لشکرش این دو ز کودکی ، فقط آیینه دیــده اند آیــیـنــه ای که آه نــســازد، مُـکـدرش «واحیرتا » که این دو،جوانان زینبند؟ یا ایـسـتــاده تیغ دو سر، در بـرابرش ؟ با جان و دل، دو پاره جگر وقف میکند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست، گرم اشک گرفتن ز چشم هاش مشغول عطر و شانه زدن، دست دیگرش چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گُدازه ریخت ولی زیر معجرش زینب،همان شُکوه که ناموس غیرت است زینب که در مـدیــنه قُـرق بود معــبــرش زینب،همان که فاطمه ازهر نظر شده است ازبس که رفته این همه، این زن به مادرش زینب،همان که زینت بابای خویش بود در کــربــلا شـدند، پــسـرهاش، زیورش
: امتیاز
|